به مناسبت هفته ملی کودک، نگاهی انداختهایم به یکی از محوریترین موضوعهای مرتبط با کودکان یعنی کمبود یا کاهش شادی و خوشحالی در این گروه سنی.این موضوع بویژه در شعار امسال هفته کودک نیز متجلی شده است: «حال خوش کودکی، رنگ خوش زندگی».
اگر تعریف کنوانسیون جهانی حقوق کودک را در نظر بگیریم، کودک به همه افراد زیر ۱۸ سال اطلاق میشود. از این منظر به نظر میرسد حال بچههای ما شامل خردسالان تا نوجوانان سالهای آخر دبیرستان خوب نیست.
بررسیهای مشاهدهای همه ما بزرگترها و مقایسه رفتار و کردار کودکان کنونی با کودکان دهههای قبل به روشنی حاکی از یک تفاوت مهم و معنیدار بین کودک امروز و دیروز است.
به نظر میرسد در این سالها هرچه پیشتر آمدهایم از میزان شادی و سرور کودکان کاسته شده و بر شدت خمودگی و گاه اندوه و یا حداقل سکوت و انزوای آنها افزوده شده است.
به باور روانشناسان شاخه رشد و روانشناسی کودک، شادی، امنیت و آرامش دوران نوزادی، خردسالی و کودکی نقش بسیار حیاتی در رشد سالم و تکوین شخصیت بهنجار فرد دارد و غفلت از آن در دوران بزرگسالی گاه حتی غیرقابل جبران است.
در فرهنگ دینی ما بر اهمیت شادی و نشاط خردسالان تاکید شده است؛ بر اساس آموزههای قرآنی وقتی برادران یوسف(ع) از یعقوب نبی(ع) اجازه میخواهند وی را برای تفریح و شادی با خود ببرند میگویند: «فردا او(یوسف(ع)) را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازی کند و ما به خوبی نگهبان او خواهیم بود». رسول گرامی اسلام(ص) نیز در یک روایت فرمودند: «در بهشت خانهای قرار دارد که به آن «خانه شادی» میگویند؛ کسی وارد آن میشود که کودکان را خوشحال کند».
بیشک بخشی از شرایط حاکم بر روحیه کودکان در ماههای اخیر مرتبط با شرایط ناشی از هجوم ویروس کروناست که در یادداشتی دیگر به آن خواهیم پرداخت اما بخش دیگری از کمتر خوش بودن و شادی کمتر کودکان ما مرتبط با شرایط سخت اقتصادی این سالهاست که مستقیم و غیرمستقیم از سوی بزرگترها به سوی بچهها سرریز کرده است.
واقعیت اینکه بخواهیم یا نخواهیم کودکان به عنوان شاهدان باهوش و دقیق، وضعیت گرانی و مسائل ناشی از آن، حالات روحی و رنجهای اقتصادی ناشی از گرانی، تورم، مشکلات معیشتی و مرارتهای ناشی از کمبود برخی اقلام و لوازم زندگی را در چهره ما به خوبی درک کرده و میفهمند و چه بسا بیشتر از ما ناراحت میشوند؛ حتی اگر به روی خود نیاورند!
وجه دیگر ماجرای کمبود شادی در کودکان امروز به شرایط و روحیات کلی بزرگترها بویژه والدین در فرهنگ ما برمی گردد؛ براساس بسیاری از نظرسنجیها -که البته برخی از آنها میزان دقت و اعتبارشان مشخض نیست- جامعه ایرانی به طور کلی در مقایسه با میانگین جهانی کمتر شاد است و شاخصهایی همچون استرس، اضطراب و غمگینی بالاتری دارند.
این وضعیت هر علتی که داشته باشد، بدون شک بر کودکان نیز تاثیر گذاشته و آنها را نیز متاثر میکند.از این منظر بهترین راه شادمانی بیشتر کودکان، شادتر و باطراوت کردن زندگی خانوادهها و به طور کلی بزرگترهاست که به عوامل مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مرتبط است.
اگر ناشادی جامعه را بپذیریم، به وجه دیگری از عدم خوشحالی کودکان میرسیم؛ در روانشناسی تربیتی و نحله رفتاردرمانی، نقش مهمی برای آموزش و تاثیرپذیری الگوهای رفتاری مختلف بویژه در سنین کودکی قائل هستند؛ کودکان به روشنی با دیدن، درک و پایش الگوهای محیط (خانه و مدرسه)، رفتارهای کمتر شاد و یا اندوهناک را میآموزند و با درونی کردن این رفتار (به معنی دقیق علمی آن) به بازتولید آن میپردازند. از همین روی یکی از راههای موثر و ماندگار نشاط بخشی به کودکان، شادی بزرگترها و یا حداقل کاهش تاثیرپذیری از آنهاست.
خانواده های پرتنش و پرخشونت نیز از دیگر عوامل تولید غم و نگرانی در بچه ها هستند؛ اگرچه آمار دقیق و قابل استنادی درباره میزان خشونت های بین زوجی و تنش های میان افراد بزرگسال خانواده وجود ندارد اما بسیاری از شواهد مانند آمار بالای طلاق و اختلافات خانوادگی حاکی از وضعیت تنشآلود برخی خانوادههاست.
در پیوند با همین موضوع متاسفانه اخبار خوشایندی از شیوه رفتار با کودکان به گوش نمیرسد؛ گزارشهای خشونت والدین علیه کودکان چه نوپدید باشد چه در سالهای اخیر بیشتر رسانهای شده باشد، همه آثار زیانبارشان بر روحیه بچهها مشهود است؛ تاثیری که تا سالها ماندگار است و احتمالا به فرزندان آنها منتقل میشود به همین ترتیب چرخهای از خشونت-افسردگی در نسلهای بعدی شکل میگیرد.
مدارس ناشاد یا کمتر مفرح و محیطهای آموزشی ساکن و دچار خمودگی قطعا یکی از دلایل مهم روحیه فعلی کودکان است.
بررسیها نشان میدهد در اکثریت قریب به اتفاق مدارس وجود و حاکمیت نمره، رقابت ناسالم، تنبیههای درسی و غیردرسی، امتحانهای دشوار و کنکور از مهمترین علل انتشار ناخوشی و اضطرابهای پایدار در میان ردههای سنی کودک و نوجوان است. به همین دلیل در آموزش و پرورش نوین در بسیاری از کشورهای توسعه یافته، تا حد امکان از رقابتهای استرسزا و آسیبرسان کاسته شده و حاکمیت نمره بویژه در سنین پایین حذف شده است.
محیطهای درسی ساکن و کم تحرک، معلمانی که بهنحوی فزاینده سعی در اعمال عقیده و نظم آهنین خاصی دارند و نیز محتواهای درسی غیرجذاب از دیگر علل کم جاذبه بودن مدارس و کلاسهای درسی است.
کمبود فعالیت فیزیکی و آپارتماننشینی از دیگر دلایل فقر شادی و نشاط در میان کودکان امروز است؛ کودکان امروز در مقایسه با دهههای ۶۰ و قبل آن امکان بسیار کمتری برای بازیهای گروهی خارج از خانه دارند و ناگزیر در حصارهای تنگ آپارتمانها محصور ماندهاند و از فعالیتهای فیزیکی محروم هستند.
برای جبران این نقیصه گاه والدین سعی در سرگرم کردن کودک با بازیهای رایانهای و فضای اینترنتی دارند که خود عامل دیگری برای عدم سلامت جسمانی و روانی کودکان است؛ اکنون برای همه آشکار شده است که ساعتها نشستن پای رایانه و گوشی و تبلت و سرگرم شدن با فضاهای مجازی، علاوه بر افزایش بیماریهای جسمانی و روان-تنی، باعث ایجاد اعتیادهای روانی زیان آور و افسردگی های پنهان شده است.
به نظر می رسد یکی از راههای در دسترس برای خروج از این وضعیت، گسترش مکانهای نفریحی در محلات و استفاده بهینه از فضاهای موجود است؛ در این باره میتوان به از ظرفیت بالقوه مهم شوراهای محلات و شورایاری ها استفاده کرد که متاسفانه تا کنون مغفول مانده است.
برخی عوامل دیگر فرهنگی نیز در بی نشاطی کودکان ما موثرند که بحثهای مفصل دیگری را می طلبد؛ در مجموع به نظر می رسد با این توصیف ها همچنان باید منتظر رشد و بالندگی کودکانی باشیم که به واسطه کودکی کمترشاد و نامفرح خود، در بزرگسالی مشکلات خاصی را برای خود و جامعه می آفرینند؛ مگر آنکه هرچه زودتر برای این شرایط فکری اساسی کرد.
نظر شما